سعید ، یکسال و هشت ماه قبل از تاریخ خاطر گردیده، در یک تعمیرگاه ماشین، پایش میلغزد و به چاهی که روغن و فاضلاب تعمیرگاه در آن میریخته میافتد، و جراحتهای مختلفی بر بدنش وارد میخواهد شد . این زخمها، بهبود مییابد، اما غدهای در حیطهی شکم پدید میآید . آغاز، خیال مینمایند که فتق می باشد، اما با سپری شد یکسری مسجد غدیر باباعلی ارشاد مشهد ماه، پزشکان معالج، اظهار مینمایند که غدهی سرطانی هست و می بایست اورا برای درمان به طهران ببرند .
اورا به طهران میآورند و در «مریض خانه هزار تختخوابی» بستری مینمایند . پس از مثالبرداری و احراز غدهی بدخیم سرطانی، اورا به «بیمارستان الوند» منتقل مینمایند و غدهای به وزن یک کیلو و نیم از شکم وی خارج میآورند، البته در دوران کوتاهی، مکان غده ، مالامال میخواهد شد . پزشکان ، اظهار مینمایند که با این رویش مسجد غدیر فلاحی مشهد سریع غده ، دیگر کاری از ما ساخته وجود ندارد .
مامان سعید ، شبی در خواب میبیند که به وی میگویند: «سعید را به مسجد جمکران ببرید » .
طبعا، یک زن سنی، نمیداند که مسجد جمکران کجا میباشد ، البته وقتی که خوابش را برای دیگر افراد نقل مینماید ، اورا به مسجد جمکران قم پند مینمایند .
او ، سعید را با دیگر فرزندش، محمد نعیم، به قم میآورد و فورا به مسجد مقدس جمکران مشرف میشوند .
سعید ، روز سهروز شنبه یازدهم جمادی الاولی 1414 هجری ساعت یک و نیم عصر، وارد مسجد جمکران میگردد مسجد بابا غدیر مشهد. خدام مسجد ، حال و روز او را که به این منوال میبینند، اورا در اتاق شمارهی هشت زایرسرای مسجد ، اسکان میدهند .
مامان سعید ، ایفا مسجد را فرا میگیرد، با پسرش، محمد نعیم، انجام مسجد را انجام میدهد ، بعد از آن عریضهای مسجد غدیر بلوار معلم مشهد تهیه مینماید و آن را در چاه میاندازد ، و با دلی سرشار از آرزو ، به پایین اهمیتحضرت بقیةالله، ارواحنا فداه ، متوسل میخواهد شد .
سعید ، یکسال و هشت ماه قبل از تاریخ خاطر گردیده، در یک تعمیرگاه ماشین، پایش میلغزد و به چاهی که روغن و فاضلاب تعمیرگاه در آن میریخته میافتد، و جراحتهای مختلفی بر بدنش وارد میخواهد شد . این زخمها، بهبود مییابد، اما غدهای در حیطهی شکم پدید میآید . آغاز، خیال مینمایند که فتق می باشد، اما با سپری شد یکسری مسجد غدیر باباعلی ارشاد مشهد ماه، پزشکان معالج، اظهار مینمایند که غدهی سرطانی هست و می بایست اورا برای درمان به طهران ببرند .
اورا به طهران میآورند و در «مریض خانه هزار تختخوابی» بستری مینمایند . پس از مثالبرداری و احراز غدهی بدخیم سرطانی، اورا به «بیمارستان الوند» منتقل مینمایند و غدهای به وزن یک کیلو و نیم از شکم وی خارج میآورند، البته در دوران کوتاهی، مکان غده ، مالامال میخواهد شد . پزشکان ، اظهار مینمایند که با این رویش مسجد غدیر فلاحی مشهد سریع غده ، دیگر کاری از ما ساخته وجود ندارد .
مامان سعید ، شبی در خواب میبیند که به وی میگویند: «سعید را به مسجد جمکران ببرید » .
طبعا، یک زن سنی، نمیداند که مسجد جمکران کجا میباشد ، البته وقتی که خوابش را برای دیگر افراد نقل مینماید ، اورا به مسجد جمکران قم پند مینمایند .
او ، سعید را با دیگر فرزندش، محمد نعیم، به قم میآورد و فورا به مسجد مقدس جمکران مشرف میشوند .
سعید ، روز سهروز شنبه یازدهم جمادی الاولی 1414 هجری ساعت یک و نیم عصر، وارد مسجد جمکران میگردد مسجد بابا غدیر مشهد. خدام مسجد ، حال و روز او را که به این منوال میبینند، اورا در اتاق شمارهی هشت زایرسرای مسجد ، اسکان میدهند .
مامان سعید ، ایفا مسجد را فرا میگیرد، با پسرش، محمد نعیم، انجام مسجد را انجام میدهد ، بعد از آن عریضهای مسجد غدیر بلوار معلم مشهد تهیه مینماید و آن را در چاه میاندازد ، و با دلی سرشار از آرزو ، به پایین اهمیتحضرت بقیةالله، ارواحنا فداه ، متوسل میخواهد شد .