شب سهروز شنبه، هفدهم ماه خوش یمن رمضان 393 هجری، ( [4] در سرای خویش خفته بودم که جماعتی به در سرای اینجانب آمدند . نصفی از شب قبلی بود . منرا بیدار کردند و گفتند: «بلند شو و فرمان امام محمد مهدی صاحب و مالک الزمان [5] ، صلوات الله علیه، را اجابت کن که ترا میخواند .
حسن بن مثله میگوید: «اینجانب، برخاستم و مهیا شدم» . زیرا به در سرای رسیدم، جماعتی از بزرگان را دیدم . درود کردم . پاسخ دادند مسجد غدیر باباعلی ارشاد مشهد و خوشامد گفتند و من را به آن رده که فعلا مسجد (جمکران) میباشد، آوردند .
زیرا نیک نگاه کردم، دیدم تختی گذاشته و فرشی پسندیده بر آن تخت وسیع و بالشهای پسندیده گذارده و جوانی سیساله، بر روی تخت، بر چهار بالش، توکل کرده، پیرمردی در مقابل وی نشسته، کتابی در چنگ گرفته، بر آن جوان میخواند .
بیشتراز شصت مرد که بعضی خرقهی سپید و برخی خرقهی سبز بر بدن داشتند، بر گرد وی روی زمین نماز میخواندند .
آن پیرمرد که حضرت خضر علیه السلام بود، منرا نشاند و حضرت امام علیه السلام منرا به اسم خویش خواند و فرمود: «برو به حسن بن مسلم [6] بگو: «تو، یکسری سال میباشد کهاین زمین را عمارت میکنی و ما وخیم میکنیم . پنجسال زراعت کردی و این سال دیگرباره آغاز کردی، عمارت میکنی . رخصت وجود ندارد که تو دیگر درین رزرو مسجد غدیر باباعلی ارشاد مشهد زمین زراعت کنی، می بایست هر چه از این زمین بهرهبردهای، برگردانی تا درین موضع مسجد سازه نمایند ».
به حسن بن مسلم بگو: «این جا، زمین شریفی میباشد و حقگرانقدر این زمین را از زمینهای دیگر برگزیده و شریف نموده است، تو آن را گرفته به زمین خویش ملحق کردهای ! آفریدگار، دو پسر جوان از تو گرفت و هنوز هم متنبه نشدهای! در شرایطی که از این عمل بر حذر نشوی، نقمتآفریدگار، از حوزهای که گمان نمیبری بر تو فرو میریزد » .
حسن بن مثله پهنا کرد: «سید و مولای اینجانب! منرا دراین مورد، آدرس مورد نیاز میباشد; چون، عموم، حرف منرا سوای علامت و ادله نمیپذیرند».
امام علیه السلام فرمود: «تو برو رسالتخویش را اجرا بده . ما، دراین جا، علامتی میگذاریم که گواه گفتار تو باشد . برو به نزد سید ابوالحسن، و بگو تا برخیزد و بیاید و آن مرد را بیاورد و فایده یک سری ساله را از وی بگیرد و به دیگرافراد دهد تا بنای مسجد بنهند، و باقی وجوه را از رهق [7] به حوزهی اردهال که ملک ما میباشد، بیاورد، و مسجد را کل نماید، و نصف رهق را بر این مسجد وقف کردیم که سالانه وجوه آن را بیاورند و صرف عمارت مسجد نمایند .
عموم را بگو تا بدین موضع تمایل نمایند و عزیز بدارند و چهار رکعت نماز دراین جا بگذارند: دو رکعت تحیت مسجد، در هر رکعتی، یک توشه «سورهی ستایش» و هفتتوشه سورهی « قُلْ هُوَ اللّهُ أَحَدٌ » بخوانند و تسبیح رکوع و سجود را، هفتتوشه بگویند .
و دو رکعت نماز صاحب و مالک الزمان بگذارند، بر این نسق که در [ هنگام تلاوت سورهی ] ستایش زیرا به « إِیّاکَ نَعْبُدُ وَ إِیّاکَ نَسْتَعینُ » برسند، آن را صد توشه بگویند، و آنگاه ، فاتحه را تا انتها بخوانند . رکعت دوم را نیز به همین نحوه اعمال دهند . تسبیح رکوع و سجود را نیز هفتتوشه بگویند . زمانی آدرس مسجد غدیر باباعلی ارشاد مشهد که نماز به پایان رسید، تهلیل (یعنی، لا اله الا الله) [8] بگویند و تسبیح فاطمهی زهرا علیها السلام را بگویند . آنگاه راز بر سجده گذاشته، صد توشه صلوات بر پیغمبر و آلش، صلوات الله علیهم، بفرستند .
و این نقل، از لفظ خوشیمن امام علیه السلام میباشد که فرمود :
« فمن صلاهما، فکانما صلی فی البیت العتیق ؛ »
کسی که، این دو رکعت [ یا این که این دو نماز ] را بخواند، گویی در منزلی کعبه آن را خوانده میباشد . .
حسن بن مثله میگوید: «در دل خویش گفتم که تو این جا را یک زمین معمولی خاطر میکنی، این جا مسجد حضرت صاحب و مالک الزمان علیه السلام میباشد .
پس آن حضرت به اینجانب اشاره کردند که برو !
زیرا یه خرده منش پیمودم، توشه دیگر منرا صدا کردند و فرمودند: «در گلهی جعفر کاشانی – چوپان – بزی میباشد، می بایست آن بز را بخری . در صورتیکه عموم پولش را دادند، با پول آنها خریداری کن، وگرنه پولش را خودت پرداخت کن . فردا شب آن بز را بیاور و درین موضع ذبح کن . آنگاه روز چهارشنبه [9] هجدهم ماه میمون رمضان، گوشت آن بز را بر بیماران و عده ای که مرض صعبالعلاج دارا هستند، انفاق کن که حق بزرگ کلیه را شفا دهد
آن بز، ابلق میباشد . موهای بسیار دارااست . هفت نماد سپید و سیاه، هر یکیاز به شماره تلفن مسجد غدیر باباعلی ارشاد مشهد اندازهی یک درهم، در دو طرف آن میباشد که سه علامت در یک جهت و چهار علامت در طرف دیگر آن میباشد .
سپس به منش افتادم . یک توشه دیگر منرا فرا خواند و فرمود: «هفت روز یا این که هفتاد روز دراین محل اقامت کن [10]
حسن بن مثله میگوید: « اینجانب، به منزل رفتم و تمامیی شب را در تامل بودم تا صبح طلوع کرد . نماز صبح خواندم و به نزد علی منذر رفتم و آن روایت را با وی دربین نهادم .
یاروهمدم علی منذر، به منزلت دیشب رفتیم . پس وی اظهار کرد: «به آفریدگار قسم که آرم و علامتی که امام علیه السلام فرموده بود، این جا گذاشته میباشد و آن، این که حدود مسجد، با میخها و زنجیرها مشخص و معلوم گردیدهاست » .
شب سهروز شنبه، هفدهم ماه خوش یمن رمضان 393 هجری، ( [4] در سرای خویش خفته بودم که جماعتی به در سرای اینجانب آمدند . نصفی از شب قبلی بود . منرا بیدار کردند و گفتند: «بلند شو و فرمان امام محمد مهدی صاحب و مالک الزمان [5] ، صلوات الله علیه، را اجابت کن که ترا میخواند .
حسن بن مثله میگوید: «اینجانب، برخاستم و مهیا شدم» . زیرا به در سرای رسیدم، جماعتی از بزرگان را دیدم . درود کردم . پاسخ دادند مسجد غدیر باباعلی ارشاد مشهد و خوشامد گفتند و من را به آن رده که فعلا مسجد (جمکران) میباشد، آوردند .
زیرا نیک نگاه کردم، دیدم تختی گذاشته و فرشی پسندیده بر آن تخت وسیع و بالشهای پسندیده گذارده و جوانی سیساله، بر روی تخت، بر چهار بالش، توکل کرده، پیرمردی در مقابل وی نشسته، کتابی در چنگ گرفته، بر آن جوان میخواند .
بیشتراز شصت مرد که بعضی خرقهی سپید و برخی خرقهی سبز بر بدن داشتند، بر گرد وی روی زمین نماز میخواندند .
آن پیرمرد که حضرت خضر علیه السلام بود، منرا نشاند و حضرت امام علیه السلام منرا به اسم خویش خواند و فرمود: «برو به حسن بن مسلم [6] بگو: «تو، یکسری سال میباشد کهاین زمین را عمارت میکنی و ما وخیم میکنیم . پنجسال زراعت کردی و این سال دیگرباره آغاز کردی، عمارت میکنی . رخصت وجود ندارد که تو دیگر درین رزرو مسجد غدیر باباعلی ارشاد مشهد زمین زراعت کنی، می بایست هر چه از این زمین بهرهبردهای، برگردانی تا درین موضع مسجد سازه نمایند ».
به حسن بن مسلم بگو: «این جا، زمین شریفی میباشد و حقگرانقدر این زمین را از زمینهای دیگر برگزیده و شریف نموده است، تو آن را گرفته به زمین خویش ملحق کردهای ! آفریدگار، دو پسر جوان از تو گرفت و هنوز هم متنبه نشدهای! در شرایطی که از این عمل بر حذر نشوی، نقمتآفریدگار، از حوزهای که گمان نمیبری بر تو فرو میریزد » .
حسن بن مثله پهنا کرد: «سید و مولای اینجانب! منرا دراین مورد، آدرس مورد نیاز میباشد; چون، عموم، حرف منرا سوای علامت و ادله نمیپذیرند».
امام علیه السلام فرمود: «تو برو رسالتخویش را اجرا بده . ما، دراین جا، علامتی میگذاریم که گواه گفتار تو باشد . برو به نزد سید ابوالحسن، و بگو تا برخیزد و بیاید و آن مرد را بیاورد و فایده یک سری ساله را از وی بگیرد و به دیگرافراد دهد تا بنای مسجد بنهند، و باقی وجوه را از رهق [7] به حوزهی اردهال که ملک ما میباشد، بیاورد، و مسجد را کل نماید، و نصف رهق را بر این مسجد وقف کردیم که سالانه وجوه آن را بیاورند و صرف عمارت مسجد نمایند .
عموم را بگو تا بدین موضع تمایل نمایند و عزیز بدارند و چهار رکعت نماز دراین جا بگذارند: دو رکعت تحیت مسجد، در هر رکعتی، یک توشه «سورهی ستایش» و هفتتوشه سورهی « قُلْ هُوَ اللّهُ أَحَدٌ » بخوانند و تسبیح رکوع و سجود را، هفتتوشه بگویند .
و دو رکعت نماز صاحب و مالک الزمان بگذارند، بر این نسق که در [ هنگام تلاوت سورهی ] ستایش زیرا به « إِیّاکَ نَعْبُدُ وَ إِیّاکَ نَسْتَعینُ » برسند، آن را صد توشه بگویند، و آنگاه ، فاتحه را تا انتها بخوانند . رکعت دوم را نیز به همین نحوه اعمال دهند . تسبیح رکوع و سجود را نیز هفتتوشه بگویند . زمانی آدرس مسجد غدیر باباعلی ارشاد مشهد که نماز به پایان رسید، تهلیل (یعنی، لا اله الا الله) [8] بگویند و تسبیح فاطمهی زهرا علیها السلام را بگویند . آنگاه راز بر سجده گذاشته، صد توشه صلوات بر پیغمبر و آلش، صلوات الله علیهم، بفرستند .
و این نقل، از لفظ خوشیمن امام علیه السلام میباشد که فرمود :
« فمن صلاهما، فکانما صلی فی البیت العتیق ؛ »
کسی که، این دو رکعت [ یا این که این دو نماز ] را بخواند، گویی در منزلی کعبه آن را خوانده میباشد . .
حسن بن مثله میگوید: «در دل خویش گفتم که تو این جا را یک زمین معمولی خاطر میکنی، این جا مسجد حضرت صاحب و مالک الزمان علیه السلام میباشد .
پس آن حضرت به اینجانب اشاره کردند که برو !
زیرا یه خرده منش پیمودم، توشه دیگر منرا صدا کردند و فرمودند: «در گلهی جعفر کاشانی – چوپان – بزی میباشد، می بایست آن بز را بخری . در صورتیکه عموم پولش را دادند، با پول آنها خریداری کن، وگرنه پولش را خودت پرداخت کن . فردا شب آن بز را بیاور و درین موضع ذبح کن . آنگاه روز چهارشنبه [9] هجدهم ماه میمون رمضان، گوشت آن بز را بر بیماران و عده ای که مرض صعبالعلاج دارا هستند، انفاق کن که حق بزرگ کلیه را شفا دهد
آن بز، ابلق میباشد . موهای بسیار دارااست . هفت نماد سپید و سیاه، هر یکیاز به شماره تلفن مسجد غدیر باباعلی ارشاد مشهد اندازهی یک درهم، در دو طرف آن میباشد که سه علامت در یک جهت و چهار علامت در طرف دیگر آن میباشد .
سپس به منش افتادم . یک توشه دیگر منرا فرا خواند و فرمود: «هفت روز یا این که هفتاد روز دراین محل اقامت کن [10]
حسن بن مثله میگوید: « اینجانب، به منزل رفتم و تمامیی شب را در تامل بودم تا صبح طلوع کرد . نماز صبح خواندم و به نزد علی منذر رفتم و آن روایت را با وی دربین نهادم .
یاروهمدم علی منذر، به منزلت دیشب رفتیم . پس وی اظهار کرد: «به آفریدگار قسم که آرم و علامتی که امام علیه السلام فرموده بود، این جا گذاشته میباشد و آن، این که حدود مسجد، با میخها و زنجیرها مشخص و معلوم گردیدهاست » .